سامیار جونسامیار جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

پسر زمستانی

زمانی که گذشت

سامیار من ...تمام وجود من هر روز که بزرگ تر می شوی من احساس می کنم که خودم دوباره کودک شده ام...روزهایم بوی یاسمن می دهد...و طعم زندگیم ملس ....اخر شیرین کاری هایت گاه مرا می خنداند و گاه می گریاند...اما تمام وجودم پر شده از عطر پیراهن تو.....کاش همیشه در اغوشم باشی عزیزترینم.... مدتی بود که از تو برایت ننوشتم...روزهایی که سپری شد پر بود از لحظات شیرین...این روزها تلاش می کنی که کلمات رو تکرار کنی و با ما صحبت کنی...به زیبایی می دوی و هر چه که می بینی و می گویی این چیه ؟هنوز دنیا برایت شگفت انگیز هست...بعضی از روزها مهد می روی تا با هم سن و سالانت بازی کنی و وای که چقدردوست داشتنی می شوی  وقتی با دوستانت می خندی...گاه گاه خند...
5 آبان 1395
1